جدول جو
جدول جو

معنی خراج گزاری - جستجوی لغت در جدول جو

خراج گزاری
(خَ گُ)
باج گزاری. مالیات دهی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراج گزار
تصویر خراج گزار
خراج دهنده، مالیات دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
باج دادن. مالیات دادن:
خراج اگرنگزارد کسی بطیب نفس
بقهر ازو بستاند کمینه سرهنگی.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ)
تعبیر خواب. خواب گذاری. (یادداشت بخط مؤلف) : جولاهه گفت: ای پادشاه من مردی جاهل جولاهم و خواب گزاری مقام هر پیغمبر نیست. (مرزبان نامه) ، حکایت رؤیای خود. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواب. عمل خوابیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
عمل باج گزار. پرداخت باج. تأدیۀ مالیات. چیزی که قابل دادن باشد
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ دَ / دِ)
مالیات ده، آنکه خراج میدهد: مالی عظیم که از مواضعت بود از تکران و خراجگزاران بستد. (تاریخ بیهقی) ، بیان کننده و نویسندۀ فهرست خراجها. مستوفی، وصفی که فرد یا کشوری در اثر پرداخت خراج بخود میگیرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خراجگزار
تصویر خراجگزار
مالیات دهنده باج دهنده جزیه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراج گزار
تصویر خراج گزار
((~. گُ))
مالیات دهنده، باج دهنده
فرهنگ فارسی معین